بالاخره رمزها را یکی یکی باز کردم. و هر چه را که باید، دانستم. موضوع را به خواهر بزرگم گفتم و از او خواستم تا یک طوری مادرم را در جریان بگذارد. رکسانا به اینجا که می رسد دوباره اشک هایش جاری می شود و در میان هق هق گریه هایش می گوید: دلم برای مادرم می سوزد. چقدر یک آدم می تواند خوب باشد و همه را مثل خودش خوب ببیند!
رکسانا کمی که آرام شد ادامه داد: مادرم بعد از شنیدن حرفهای خواهرم گفت شما غلط کردید به پدرتان شک کردید. حتما آن خانم از مشتریانش هست. باید از پدرتان حلالیت بطلبید!!
مادر مظلومم بعد ازاینکه کلی من و خواهرم را ملامت کرد گفت: من و پدرتان ۲۰ سال است که رابطه زناشویی نداریم. او سالهاست که توان جنسی اش را از دست داده! خجالت بکشید چرا به یک مرد نزدیک به ۷0 ساله تهمت می زنید؟!!!
خلاصه آنروز آنقدر مادرم با اطمینان حرف زد که من دیگر نه به پدر، که به دیده ها و شنیده های خودم در تلفن همراهش شک کردم.
باز هم چند ماهی گذشت و پدر تمام مدتی که اصناف دستور تعطیلی مغازه را می داد پکر و پریشان می شد و و با باز شدن مغازه شاد و آرام.
تا اینکه چند ماه قبل نمی دانم چه اتفاقی افتاد که یکی از همسایه های مغازه پدر تماس گرفت و گفت: حاجی حالش به هم خورده و آمبولانس حاجی را به فلان بیمارستان برده است. سراسیمه به بیمارستان رفتیم. پدر سکته قلبی کرده بود و در آی سی یو بستری بود.
دکتر گفت حال عمومی پدر خوب است. و در بخش مراقبت های ویژه بستری است و ما باید بیمارستان را ترک کنیم. اما علی رغم توصیه پزشک، مادرم اصرار داشت در بیمارستان بماند. بالاخره مادرم را راضی کردم به همراه برادران و خواهرم به خانه برود و من در بیمارستان بمانم.
بعد از رفتن خانواده من هم برای خریدن آب به بوفه بیمارستان رفتم و وقتی پشت در آی سی یو رسیدم گویی چهره آشنایی را انجا دیدم.
همان زن جوانی که تلفن همراه پدر پر بود از عکسای او و...
آن زن جوان در حالیکه مدام اطراف را می پایید با دیدن من سریع بیمارستان را ترک کرد.
بعد از مرخص شدن پدر موضوع را به برادرانم گفتم، اما همگی تصمیم گرفتیم چیزی به پدر نگوییم. زیرا زمان ترخیص دکتر گفته بود علت سکته قلبی پدرتان شوک ناگهانی بوده. باید بیشتر استراحت کند، و مراقب باشید تا شوک جدیدی به او وارد نشود. به محض آمدن پدر به خانه مادرم شبانه روز از او پرستاری می کرد و اجازه نمی داد هیچ کدام از بچه ها کاری انجام دهند. برادرم علی برای اینکه دیگر پدر به مغازه نرود و تمام مدت استراحت کند، تصمیم گرفت مغازه پدر را بفروشد و پول فروش مغازه را هم در حساب پدر بگذارد. خیلی زود با پیدا شدن مشتری پروپاقرص برای خرید مغازه راز پدر برملا شد.
بعد از معامله، وقتی علی با مشتری به دفترخانه می روند. آنجا معلوم می شود که پدر سند مغازه را به نام دختر جوان ۳۲ ساله ای زده و حالا این دختر مالک مغازه است. علی بعد از گرفتن آدرس و شماره تلفن به سراغ او می رود. دختر هم می گوید: چند سالی است که با پدرتان رابطه دارم و او به جز مغازه یک واحد آپارتمان هم برایم خریده، بهت و ناباوری برادرم زمانی بیشتر مي شود که دختر می گوید: پدرتان خیلی پرتوقع است! چطور فکر کرد"من با یک پیرمرد ازدواج می کنم؟"علت سکته پدرتان پاسخ منفی ام به ازدواجم با او بود!!!
حالا امروز مادرم به دادگاه آمده و حقش را می خواهد. نه مهریه، نفقه، اجرت المثل و یا چیز دیگری! فقط حقش را...
مادرم ساده و مهربانم همه عمر فکر می کرد، پدرم ذاتا سرد، خشک و بداخلاق است. چون به سختی پول در میآورد و وضع مالی چندانی هم ندارد، برای همین به سختی خرج می کند. و فکرش درگیر تامین معیشت و آینده فردای ماست. سالها بعد با روبراه شدن وضع مالیمان باز هم مادرم خودش و ما را توجیه می کرد که پدرتان روزگار سختی داشته برای همین هنوز سخت خرج می کند و به خاطر سختی و رنج گذشته بداخلاق است. در حالیکه پدر پول و سرمایه اش را به پای دختر جوانی می ریخت که به خاطر منافع مالی برایش دلبری می کرد.
مهمتر اینکه پدر این سالهای اخیر را برای به دست آوردن دل معشوقه اش شبانه روز سعی و تلاش می کرد و در برابر اصرار ما ومادرم برای بازنشستگی، به شدت مخالفت می کرد.
بیچاره مادرم گویی از خوابی 45 ساله بیدار و خیلی دیر متوجه خیال خامش شده است. او که فکر می کرد پدر ۲۰ سالی است توان جنسیاش را از دست داده امروز به تلخی متوجه شد که او دیگر برای عشقش جذابیت جنسی نداشته. برای همین امروز آمده تا قانون حق سالهای از دست رفته اش را بگیرد. حق جوانی که به پای بی خیالی و تن پروری پدرم تباه شد! عشق و محبتی که در تمام این سالها از پدر گدایی می کرد. حق زنانگی که پدر با بی اعتنایی در او کشت و نادیده اش گرفت...
پدیده شوگرددی: در سال های اخير روابط بین زن و مرد به دلایلی از آن چه که عرف جامعه بوده خارج شده است. رابطه کوتاه یا طولانی مدتی که براساس بده بستان وپشتوانه مالی و پول تعریف می شود. از این رو این نیاز مادی سبب گسترش قابل توجه رابطه زنان جوان با مردان کهنسال جامعه شده است،آسیبی که از دیدگاه جامعه شناسی اثرات تلخی بربنیان خانواده وتحکیم آن دارد .
اهميت پرداختن به موضوع «تحكيم خانواده»، ريشه در اهميت نهاد خانواده دارد. نهاد مقدس خانواده، ركن بنيادين اجتماع بشري و محمل فرهنگهاي گونـاگون اسـت تـا آنجاكه سعادت و شقاوت امتها، مرهون رشادت و ضلالت خـانواده مـي باشـد.
اولـين شرط داشتن جامعه اي سالم و پويا، سلامت پايداري خانواده است. همة دسـتاوردهاي علمي و هنري بشر در ساية خانواده هاي سالم و امن پديد آمده اسـت. عـلاوه بـر ايـن، كارايي و ارزش علم و هنر نيز در صورت برپايي خانواده است و بدون خانواده، نه تنهـا هويت انساني بشر نابود مي شود، بلكـه همـة تـلاشهـاي فـردي و اجتمـاعي نيـز در حقيقت بي ثمر و نافرجام خواهد ماند. خانواده ركـن اساسـي جامعـة انـساني اسـت و شرط پويايي و استواري آن، وجود روابط صحيح و پايدار ميان همسران است. تحصيل معرفت به اين گونه روابط، نيازمند آشنايي هريك از اعضا با وظـايف و حقـوق خـويش است.
قرآن كريم به عنوان عالي ترين راهنماي حيات بـشر، بهتـرين هـدايتگر در ايـن مسير است. در يك نگاه كلي، تمامي احكام و دستورات اسلام به نوعي ناظر بر صـيانت از خانواده است. بخشي از آن براي تزكيه و تطهير فرد و بخشي پيرامون اصلاح جامعه و حفظ سلامت آن وضع شده است. از اين رو، موضوع خانواده، بـه طـور كلـي در سـه محور تشكيل، تحكيم و تعالي خانواده قابل بحث و بررسي است. پایگاه اطلاع رسانی اوزخبر از صاحب نظران،نویسندگان وفعالان اجتماعی جهت نشر مقالات، داستان ورمان های تخیلی دعوت بعمل می آورد.
نوشتار حاضر، داستانی فانتزی وتخیلی است که درباب اهمیت وتوجه به کانون گرم خانواده نگاشته شده است.
سایت اوزخبر از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.